اشعار آیینی خیمه...

^ نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 6 فروردین 1397

^ نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد

متن شعر

نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد

***

نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد

تو آمدی و اُمیدی به عشق پیدا شد

.

تو آمدی و خبر آمد از سُرادق عرش

زمین برای همیشه پر از مسیحا شد

.

درست مثل زمان تولد زهرا

مدینه مثل زمین های مکه زیبا شد

.

هزار حظّ منزّه به دیده اش آمد

همین که چشم ستاره به روی تو وا شد

.

وَ آسمان اگر امروز این همه بالاست

به پای قامت طوبایی شما پا شد

.

صدای پای کریمانه ی تو می آید

دلم به پشت در خانه ی تو می آید

.

تو نور عشقی و حق آفتابتان کرده است

دعای سبزی و حق مستجابتان کرده است

.

میانِ خیل هزاران هزار بخشنده

برای جود خودش انتخابتان کرده است

.

حساب کردم و دیدم چهارده قرن است

مرا پیاله به دست شرابتان کرده است

.

تو را سرشته و ادغام کرده با قرآن

تو را نوشته و حالا کتابتان کرده است

.

قسم به کعبه برای شفاعت فرداست

اگر جواد الائمه خطابتان کرده است

.

خدا سرشته تو را ، تا که مثل نور کند

کریمی اش به کریمی تو ظهور کند

.

مسیح سبز نفس های تو حیاتم داد

شعاع نور ضریحت به جاده ام افتاد

.

برای آن که خدا حاجت مرا بدهد

مرا نوشت مُرید و تو را نوشت مُراد

.

به روی صفحه ی پیشانی ام ملائکه ات

نوشته اند سگِ خانه ی امامِ جواد

.

چگونه لطف نداری به این اسیری که

غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد

.

صدایِ اوّل عشق و صدای آخر عشق

تمام عشقی و ای عشق خانه ات آباد !

.

رسیده است به روی مهت سلام رضا

علی اکبرِ در خانه ی امام رضا

.

تو آمدی پی اکرام و هم نشینی مان

جواب عاطفه باشی به مستکینی مان

.

تو آمدی ز طبق های آسمان پایین

و کردی از پی چشمانتان زمینی مان

.

چگونه دست توسل نیاوریم آقا

تو آمدی که همیشه گدا ببینی مان

.

تویی تو ما حصل چله ی توسل ها

تویی شراب طهورای اربعینی مان

.

تویی که حق خدایی به گردنم داری

تو آفریده شدی تا بیافرینی مان

.

تو را جواد و مرا آفریده ات کردند

قتیل آن دو کمان کشیده ات کردند

.

نگاه بی مَثَلت از تبار خورشید است

ضریحْ گونه ی چشمت مدار خورشید است

.

کواکب از جریان تو نور می گیرند

طلوع نور شما تا دیار خورشید است

.

تو انعکاس جمال امام خورشیدی

شبیه آینه ای که کنار خورشید است

.

همین که سردی مان رفت و فصل گرما شد

به گوش خویش سرودیم کار خورشید است

.

قسم به حرمت خاک زمین کرب و بلا

به آن دیار که مهپاره بار خورشید است

.

جواب کودک خورشید ، سر بریدن نیست

جواب نور گلوی سحر ، بریدن نیست

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *