اشعار آیینی خیمه...

^ دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 فروردین 1397

^ دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت

متن شعر

دستی رسید ، بال و پرم را کشید و رفت

***

دستی رسید ، بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت

.

خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت

.

بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت

.

راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت

.

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

.

روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت

.

دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت

.

از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت

.

وقتی كه نام فاطمه را از لبم شنید
یك حرفی از كنار دهانش پرید و رفت

.

تابوت از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *