اشعار آیینی خیمه...

^ توفیق نصیبم شده از یار بخوانم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 فروردین 1397

^ توفیق نصیبم شده از یار بخوانم

متن شعر

توفیق نصیبم شده از یار بخوانم

مدّاحی دلدار کنم از دل و جانم

.

خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستی

تا روز جزا زیر لوای تو بمانم

.

المنةُ لله که من وقف تو هستم

یعنی که گدای تواَم و شاه جهانم !

.

وقتی که زبان مدح و ثنای تو بگوید

شهد عسلت می چکد از هر دو لبانم

.

جام دلم از عشق تو گردیده لبالب

این حالت روحانی من گشته نشانم

.

جز مِهر تو را در دل خود راه ندادم

 مِهر تو شود روز جزا خطّ امانم

.

سرشار شدم از کرم واسعه ی تو

از فیض تو نشأت ببرد طرز بیانم

.

بر طینت من مُهر غلامی تو پیداست

تزریق شده مِهر تو در روح و روانم

.

سوگند به زهرا که تویی دار و ندارم

گر ، امر کنی در قدمت جان بسپارم

 .

جبریل فرود آمده از سوی خدایت

حکمی ز خدای احد آورده برایت

.

آورده برای تو که سلطان جهانی

تاجی که مزیّن شده با نور ولایت

.

” اقرأ ” به تو تلقین بکند یار قدیمی

آوای علی می رسد از غار حرایت

.

 فرمود بخوان نام خداوند جلی را

آن کس که به هر لحظه کند از تو حمایت

.

شد واسطه ی فیض خدا حضرت حیدر

یعنی که به دست علی است امر هدایت

.

تو با علی هستی و علی با تو دمادم

هر جا که تو رفتی ، شده او پای به پایت

.

تو منبع نوری و علی لمعه ی نورت

یعنی که تویی کعبه و او قبله نمایت

.

آویخته بر گردن من رشته ی لطفت

مملو ز کرامات تواَم ، زیر لوایت

.

من جز تو و حیدر به خدا یار ندارم

جز لطف شما هیچ مددکار ندارم

.

ای دوستی ات تاج سر عالم و آدم

المنةُ لله که تویی سید خاتم

.

با خُلق عظیمت همه را شیفته کردی

اسلام ز اخلاق تو شد قبله ی عالم

.

مشی تو به اسلام علی عادتمان داد

این است صراطی که به قرآن شده اقوَم

.

تاریخ علی دوستی از ناحیه ی توست

تقویم ولایت به تو دادند مُسلّم

.

واقف به تولای علی چون تو کسی نیست

ای یار قدیمی علی ، قائد اعظم

.

با دست که شد تاج رسالت بر سر تو ؟

این دست خدا بود که گشتی تو معمّم !

.

معراج ، خدا از چه کسی با تو سخن گفت ؟

با صوت که اسرار خدا بود مفهّم ؟

.

هنگام خداحافظی آخر معراج

آیا تو نگفتی به خدا یا علی آن دم ؟

.

بالله که این حمد خداوند ودود است

حیدر به خداوند قسَم ، اصل وجود است

.

 قلبم شده امشب حرم حیدر کرّار

جانم به فدای قدم حیدر کرّار

.

بر طالع من شیعه ی حیدر بنوشتند

نقش است به قلبم عَلَم حیدر کرّار

.

زنگار ، زدوده ز دلم نور ولایت

گردیده دلم جام جم حیدر کرّار

.

اُفتد به تن دشمن تو لرزه ی سنگین

وقتی شنوَد ذکر و دم حیدر کرّار

.

در معرکه بر روی زمین ریخته سرها

با چرخش تیغ دو دم حیدر کرّار

.

روئیده به جان و دل من گلشن مِهرت

از بارش ابر کرم حیدر کرّار

.

با نیمه نگاه تو شدم یار ولایت

صد شکر شدم از خدم حیدر کرّار

.

از روز ازل تا به ابد دل به تو بستم

از پیر غلامان شما بوده و هستم

.

.

.

محمد فردوسی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *