اشعار آیینی خیمه...

^ پر می کنیم از مِی گلوی باده ها را

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 1 اردیبهشت 1397

^ پر می کنیم از مِی گلوی باده ها را

متن شعر

پر می کنیم از مِی گلوی باده ها را

تا مست باشیم انتهای جاده ها را

.

بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند

در رکعت سوم همان دلداده ها را

.

امشب به سمت خانه ی سجاد انداخت

دست ارادت های ما سجاده ها را

.

خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب

آنی بگیرد دست این افتاده ها را

.

بعد از پدر حالا پسر می آید از راه

خدمت کنید آقا و آقازاده ها را

.

این دومین نوری ست که تا منجلی شد

او هم علی بن حسین بن علی شد

.

در آسمانم ماه را می بینم امشب

گمراهم اما راه را می بینم امشب

.

چشم سرم را بستم و با دیده ی دل

لبخندهای شاه را می بینم امشب

.

ارباب خوشحال است و من در دست هایم

مال و منال و جاه را می بینم امشب

.

در چشم های این علی دارم علی را

یا که رسول الله را می بینم امشب

.

می آید و با هر قدم در زیر پایش

جان های خاطرخواه را می بینم امشب

.

حالا که آقای دعا دارد میاید

ما را خدا ای کاش قربانش نماید

.

فخر است امشب آسمان را بر زمینش

می خندد و افلاک حیران طنینش

.

دست حسین بن علی امشب رکاب و

روی علی بن حسین آمد نگینش

.

بی تاب شد ، لبخند زد ، رویش گل انداخت

وقتی که لب های علی شد بوسه چینش

.

خالی ست جای فاطمه هرچند اما

خوابیده با لالایی ام البنینش

.

در سوم شعبان رسید از راه ، شاه و

در پنجمین روزش رسیده جانشینش

.

روح دعا ، مرد خدا ، جان حسین است

او وارث ملک سلیمان حسین است

.

با تیرهایی که روان از چشم جادوست

صید غزال نرگس او هرچه آهوست

.

حافظ ! بگو باد صبا تا باز آرد

عطر خوشی از نفحه های گیسوی دوست

.

حالا که سجاد است و زین العابدین است

محراب ما طاق و رواق آن دو ابروست

.

محصول پیوند عرب ها و عجم هاست

طفلی که کسری زاده است و هاشمی خوست

.

چون همسری پادشاه کشور عشق

این افتخار مادری شهربانوست

.

این افتخار مردم این آسمان است

اربابمان داماد ما ایرانیان است

.

با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده

در راه اثباتت حجر لب باز کرده

.

نه دوستانت که ید عقده گشایت

از دشمانت هم گره ها باز کرده

.

حتی دعاهایت ؛ جدا از حرف هایت

در علم حرفی تازه را آغاز کرده

.

شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس

آموزگار آسمان ! ممتاز کرده

.

هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده

تا قاب قوسین خدا پرواز کرده

.

هر وقت می خواهم که قلبم را بشویم

باید ” الهی لا تودبنی ” بگویم

.

با دست لبریز از دعایی که تو داری

ما را ببر سمت خدایی که تو داری

.

حرفی بزن تا جام من لبریز گردد

از باده های حرف هایی که تو داری

.

گرم مناجات است شب های ملائک

با لحن جانسوز صدایی که تو داری

.

پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی ست

یک روز تا صحن و سرایی که تو داری

.

ما را شبی مهمان خان روضه ات کن

در خانه ات ، در کربلایی که تو داری

.

هر جا که باشی کربلا آنجاست آقا

انگار هر روز تو عاشوراست آقا

.

آزادی از بند اسارت در اسارت

دست خدا بوده است یارت در اسارت

.

در مجلس حکام ، بر منبر نشستی

بر روی کرسی صدارت در اسارت

.

بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی

یعنی شدی پیک بشارت در اسارت

.

با دست بسته باز دستی باز داری

وقتی عطا گشته است کارت در اسارت

.

جسم شهیدان را که کفن و دفن کردی

با اشک می خواندی زیارت در اسارت

.

ای آسمان ، شرمنده از باران چشمت

دست مرا پر می کند احسان چشمت

.

باران چشمان تو را باران ندارد

ای آسمان ! که بارشت پایان ندارد

.

هر روز ، یعقوبی ! ز داغ یوسفی که

پیراهنی را هم از او کنعان ندارد

.

حداقل آبی بنوش آقا که چشمت

دیگر برای گریه کردن جان ندارد

.

هنگام قرآن خواندنت هم گریه کردی

بر حرمتی که قاری قرآن ندارد

.

گفتی مرا ای کاش که مادر نمی زاد

چه دیده ای که بدترش امکان ندارد ؟

.

بعد از بلای شام ، شامت را سحر نیست

بعد از عمو در آسمانت یک قمر نیست

.

.

.

محمد بیابانی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *