پر می کنیم از مِی گلوی باده ها را
تا مست باشیم انتهای جاده ها را
.
بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند
در رکعت سوم همان دلداده ها را
.
امشب به سمت خانه ی سجاد انداخت
دست ارادت های ما سجاده ها را
.
خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب
آنی بگیرد دست این افتاده ها را
.
بعد از پدر حالا پسر می آید از راه
خدمت کنید آقا و آقازاده ها را
.
این دومین نوری ست که تا منجلی شد
او هم علی بن حسین بن علی شد
.
در آسمانم ماه را می بینم امشب
گمراهم اما راه را می بینم امشب
.
چشم سرم را بستم و با دیده ی دل
لبخندهای شاه را می بینم امشب
.
ارباب خوشحال است و من در دست هایم
مال و منال و جاه را می بینم امشب
.
در چشم های این علی دارم علی را
یا که رسول الله را می بینم امشب
.
می آید و با هر قدم در زیر پایش
جان های خاطرخواه را می بینم امشب
.
حالا که آقای دعا دارد میاید
ما را خدا ای کاش قربانش نماید
.
فخر است امشب آسمان را بر زمینش
می خندد و افلاک حیران طنینش
.
دست حسین بن علی امشب رکاب و
روی علی بن حسین آمد نگینش
.
بی تاب شد ، لبخند زد ، رویش گل انداخت
وقتی که لب های علی شد بوسه چینش
.
خالی ست جای فاطمه هرچند اما
خوابیده با لالایی ام البنینش
.
در سوم شعبان رسید از راه ، شاه و
در پنجمین روزش رسیده جانشینش
.
روح دعا ، مرد خدا ، جان حسین است
او وارث ملک سلیمان حسین است
.
با تیرهایی که روان از چشم جادوست
صید غزال نرگس او هرچه آهوست
.
حافظ ! بگو باد صبا تا باز آرد
عطر خوشی از نفحه های گیسوی دوست
.
حالا که سجاد است و زین العابدین است
محراب ما طاق و رواق آن دو ابروست
.
محصول پیوند عرب ها و عجم هاست
طفلی که کسری زاده است و هاشمی خوست
.
چون همسری پادشاه کشور عشق
این افتخار مادری شهربانوست
.
این افتخار مردم این آسمان است
اربابمان داماد ما ایرانیان است
.
با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده
در راه اثباتت حجر لب باز کرده
.
نه دوستانت که ید عقده گشایت
از دشمانت هم گره ها باز کرده
.
حتی دعاهایت ؛ جدا از حرف هایت
در علم حرفی تازه را آغاز کرده
.
شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس
آموزگار آسمان ! ممتاز کرده
.
هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده
تا قاب قوسین خدا پرواز کرده
.
هر وقت می خواهم که قلبم را بشویم
باید ” الهی لا تودبنی ” بگویم
.
با دست لبریز از دعایی که تو داری
ما را ببر سمت خدایی که تو داری
.
حرفی بزن تا جام من لبریز گردد
از باده های حرف هایی که تو داری
.
گرم مناجات است شب های ملائک
با لحن جانسوز صدایی که تو داری
.
پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی ست
یک روز تا صحن و سرایی که تو داری
.
ما را شبی مهمان خان روضه ات کن
در خانه ات ، در کربلایی که تو داری
.
هر جا که باشی کربلا آنجاست آقا
انگار هر روز تو عاشوراست آقا
.
آزادی از بند اسارت در اسارت
دست خدا بوده است یارت در اسارت
.
در مجلس حکام ، بر منبر نشستی
بر روی کرسی صدارت در اسارت
.
بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی
یعنی شدی پیک بشارت در اسارت
.
با دست بسته باز دستی باز داری
وقتی عطا گشته است کارت در اسارت
.
جسم شهیدان را که کفن و دفن کردی
با اشک می خواندی زیارت در اسارت
.
ای آسمان ، شرمنده از باران چشمت
دست مرا پر می کند احسان چشمت
.
باران چشمان تو را باران ندارد
ای آسمان ! که بارشت پایان ندارد
.
هر روز ، یعقوبی ! ز داغ یوسفی که
پیراهنی را هم از او کنعان ندارد
.
حداقل آبی بنوش آقا که چشمت
دیگر برای گریه کردن جان ندارد
.
هنگام قرآن خواندنت هم گریه کردی
بر حرمتی که قاری قرآن ندارد
.
گفتی مرا ای کاش که مادر نمی زاد
چه دیده ای که بدترش امکان ندارد ؟
.
بعد از بلای شام ، شامت را سحر نیست
بعد از عمو در آسمانت یک قمر نیست
.
.
.
محمد بیابانی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید