اشعار آیینی خیمه...

^ ما را همه گفتند گرفتار نگاهت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 28 فروردین 1398

^ ما را همه گفتند گرفتار نگاهت

متن شعر

ما را همه گفتند گرفتار نگاهت
لب تشنه ی بارانی انوار نگاهت

.
احسنت بر این دولت بختی که نصیب است
افتاده به ما نیز سر و کار نگاهت

.
بخشنده تر از این نشنیدیم ، ندیدیم
خوب است پذیرایی رفتار نگاهت

.
آن ذره که ناید به حسابیم ولیکن
خورشید شدیم از تب بسیار نگاهت

.
تو یوسفی و در طلبت ریخته خونِ
آنقدر زلیخا سر بازار نگاهت

.
نادیده گرفتی و ندیده نگرفتی
قربان کرمخانه ی ستار نگاهت

.
بیچاره دل ما پَر ما چشم تر ما
کرده همه را یکسره آواره نگاهت

.

ما دیده به راهیم در این نیمه ی شعبان
دنبال نگاهیم در این نیمه ی شعبان

.

در کوچه ی ما آیینه بندانی اگر هست
خیر قدم توست ، چراغانی اگر هست

.
حتما خبر از آمدن مرد بزرگی است

در کوچه ما صحبت قربانی اگر هست

.
هجران ، خبر آمدن صبح وصال است
فرداش بهار است ، زمستانی اگر هست

.
گفتیم بیایی همه شیدای تو هستیم
گفتی که بیارید مسلمانی اگر هست

.
از فتنه ی ایام چه باکی چه هراسی
پرچم به يَد یار خراسانی اگر هست

.
نذر تو نذر حرم عمه ی سادات
بر پیکر عشاق شما جانی اگر هست

.
در طایفه ی ما همه جان بر کف یارند
دور و بر ما لشگر سفیانی اگر هست

.

دلداده ی حق بیم ز تحریم ندارد
روحانیت عمامه ی تسلیم ندارد

.

در جلوه رویت اَرِنی ریخته محبوب
در کام تو شیرین دهنی ریخته محبوب

.
در وصف لبت هر که چشیده است نوشته است
سرخی عقیق یمنی ریخته محبوب

.
رویت نبوی و علوی سیرتی آقا
در تو تب مکّی مدنی ریخته محبوب

.
آنقدر کریمانه شدی لحظه ی بخشش
این دست کرم را حسنی ریخته محبوب

.
پیغمبر نازی و به دنبال تو آنقدر
مجنون اویس قرنی ریخته محبوب

.
پروانه سر راه شما بال و پرش سوخت
در شمع سحر سوختنی ریخته محبوب

.
در صبح و مسای تو حسین است شب و روز
در طالع ما سینه زنی ریخته محبوب

.

خیر العمل هر شب ما نام حسین است
پس نیمه ی شعبان شب بین الحرمین است

.

گفتند که ما دردسری داشته باشیم

در جاده ی تو در به دری داشته باشیم

.
با چشم گنهکار نظر بر تو محال است
باید همه چشم دگری داشته باشیم

.
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
ای کاش که ما هم هنری داشته باشیم

.
خوب است سحر داشتن و چشم تر اما

باید به کف خود تبری داشته باشیم

.

آقا نکند نامه ی ما با خط کوفی ست
آقا نکند که ضرری داشته باشيم

.
گفتند شب جمعه حرم می روی ای کاش
همراه تو یک شب سفری داشته باشیم

.
از علقمه باید بنویسیم بیایی
باید دهن نوحه گری داشته باشیم

.

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد

.

برگرد و بخوان روضه ی آب آورى اش را
برگرد و بخوان روضه ی بى ياورى اش را

.
برگرد و بخوان روضه ی شرمندگى اش را
شرم دل بي تاب على اصغرى اش را

.
پشت سر افتادن او خيمه اى افتاد
از خيمه گرفتند دم حيدرى اش را

.
واي از دل زينب چه كند بعد علمدار
محكم گره زد مقنعه و روسرى اش را

.
با شمر سفر كردن او را چه بگوييم
شرحى نبود اين همه ناباورى اش را

.
ديدى علم افتاد جه شد در ته گودال
با زور در آورده شد انگشترى اش را

.
زينب بدني ديد اگر پيرهنى ديد
بردند ز تن ارثيه ی مادرى اش را

.

از بعد علمدار امان از دل زينب
در كوچه و بازار امان از دل زينب

.

.

.

محمدجواد پرچمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *