ما را همه گفتند گرفتار نگاهت
لب تشنه ی بارانی انوار نگاهت
.
احسنت بر این دولت بختی که نصیب است
افتاده به ما نیز سر و کار نگاهت
.
بخشنده تر از این نشنیدیم ، ندیدیم
خوب است پذیرایی رفتار نگاهت
.
آن ذره که ناید به حسابیم ولیکن
خورشید شدیم از تب بسیار نگاهت
.
تو یوسفی و در طلبت ریخته خونِ
آنقدر زلیخا سر بازار نگاهت
.
نادیده گرفتی و ندیده نگرفتی
قربان کرمخانه ی ستار نگاهت
.
بیچاره دل ما پَر ما چشم تر ما
کرده همه را یکسره آواره نگاهت
.
ما دیده به راهیم در این نیمه ی شعبان
دنبال نگاهیم در این نیمه ی شعبان
.
در کوچه ی ما آیینه بندانی اگر هست
خیر قدم توست ، چراغانی اگر هست
.
حتما خبر از آمدن مرد بزرگی است
در کوچه ما صحبت قربانی اگر هست
.
هجران ، خبر آمدن صبح وصال است
فرداش بهار است ، زمستانی اگر هست
.
گفتیم بیایی همه شیدای تو هستیم
گفتی که بیارید مسلمانی اگر هست
.
از فتنه ی ایام چه باکی چه هراسی
پرچم به یَد یار خراسانی اگر هست
.
نذر تو نذر حرم عمه ی سادات
بر پیکر عشاق شما جانی اگر هست
.
در طایفه ی ما همه جان بر کف یارند
دور و بر ما لشگر سفیانی اگر هست
.
دلداده ی حق بیم ز تحریم ندارد
روحانیت عمامه ی تسلیم ندارد
.
در جلوه رویت اَرِنی ریخته محبوب
در کام تو شیرین دهنی ریخته محبوب
.
در وصف لبت هر که چشیده است نوشته است
سرخی عقیق یمنی ریخته محبوب
.
رویت نبوی و علوی سیرتی آقا
در تو تب مکّی مدنی ریخته محبوب
.
آنقدر کریمانه شدی لحظه ی بخشش
این دست کرم را حسنی ریخته محبوب
.
پیغمبر نازی و به دنبال تو آنقدر
مجنون اویس قرنی ریخته محبوب
.
پروانه سر راه شما بال و پرش سوخت
در شمع سحر سوختنی ریخته محبوب
.
در صبح و مسای تو حسین است شب و روز
در طالع ما سینه زنی ریخته محبوب
.
خیر العمل هر شب ما نام حسین است
پس نیمه ی شعبان شب بین الحرمین است
.
گفتند که ما دردسری داشته باشیم
در جاده ی تو در به دری داشته باشیم
.
با چشم گنهکار نظر بر تو محال است
باید همه چشم دگری داشته باشیم
.
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
ای کاش که ما هم هنری داشته باشیم
.
خوب است سحر داشتن و چشم تر اما
باید به کف خود تبری داشته باشیم
.
آقا نکند نامه ی ما با خط کوفی ست
آقا نکند که ضرری داشته باشیم
.
گفتند شب جمعه حرم می روی ای کاش
همراه تو یک شب سفری داشته باشیم
.
از علقمه باید بنویسیم بیایی
باید دهن نوحه گری داشته باشیم
.
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
.
برگرد و بخوان روضه ی آب آورى اش را
برگرد و بخوان روضه ی بى یاورى اش را
.
برگرد و بخوان روضه ی شرمندگى اش را
شرم دل بی تاب على اصغرى اش را
.
پشت سر افتادن او خیمه اى افتاد
از خیمه گرفتند دم حیدرى اش را
.
وای از دل زینب چه کند بعد علمدار
محکم گره زد مقنعه و روسرى اش را
.
با شمر سفر کردن او را چه بگوییم
شرحى نبود این همه ناباورى اش را
.
دیدى علم افتاد جه شد در ته گودال
با زور در آورده شد انگشترى اش را
.
زینب بدنی دید اگر پیرهنى دید
بردند ز تن ارثیه ی مادرى اش را
.
از بعد علمدار امان از دل زینب
در کوچه و بازار امان از دل زینب
.
.
.
محمدجواد پرچمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید