اشعار آیینی خیمه...

^ بسته راه چاره دید و گریه کرد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 اردیبهشت 1397

^ بسته راه چاره دید و گریه کرد

متن شعر

بسته راه چاره دید و گریه کرد

طفل بی‌ گهواره دید و گریه کرد

.
دختر آواره دید و گریه کرد
روسری پاره دید و گریه کرد

.

او چهل سال است کارش گریه است
این چهل سال افتخارش گریه است

.

دست بسته از زنان شرمنده شد
از تمام کاروان شرمنده شد

.
بیشتر از دختران شرمنده شد
مجلس مِی ، آنچنان شرمنده شد

.

در میان راه تنها مرد بود
بین یک جمعیتی نامرد بود

.

از غم ویرانه‌ رفتن اشک ریخت
پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت

.
لحظه‌ ی معجر گرفتن اشک ریخت
مردها دنبال یک زن … اشک ریخت

.

هم زیارتنامه‌ اش آتش گرفت
هم سر و عمامه‌ اش آتش گرفت

.

باورش می‌ شد که غم پیرش کند ؟
خواهرش را زجر زنجیرش کند

.
زاده‌ ی مرجانه تکفیرش کند
حرمله اینقدر تحقیرش کند

.

نانجیب پست با یک مشک آب
پرسه می‌ زد پیش چشمان رباب

.

کوچه‌ های شام خیلی سخت بود
سنگ‌ های بام خیلی سخت بود

.
طعنه و دشنام خیلی سخت بود
جام و بزم عام خیلی سخت بود

.

حرف‌ های تند و تیزی می‌ شنید
واژه‌ ای مثل کنیزی می‌ شنید

.

خنده‌ های شمر یادش مانده است
ماجرای شمر یادش مانده است

.
چکمه‌ های شمر یادش مانده است
جای پای شمر یادش مانده است

.

کندی خنجر عذابش می‌ دهد
ضربه‌ ی آخر عذابش می‌ دهد

.

آمد و بال و پرش را جمع کرد
دست بی‌ انگشترش را جمع کرد

.
با حصیری پیکرش را جمع کرد
روی دستش حنجرش را جمع کرد

.

صورت خود را به روی خاک زد
یاد عریانی گریبان چاک زد

.

.

.

محمدجواد پرچمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *