طفل بی گهواره دید و گریه کرد
.
دختر آواره دید و گریه کرد
روسری پاره دید و گریه کرد
.
او چهل سال است کارش گریه است
این چهل سال افتخارش گریه است
.
دست بسته از زنان شرمنده شد
از تمام کاروان شرمنده شد
.
بیشتر از دختران شرمنده شد
مجلس مِی ، آنچنان شرمنده شد
.
در میان راه تنها مرد بود
بین یک جمعیتی نامرد بود
.
از غم ویرانه رفتن اشک ریخت
پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت
.
لحظه ی معجر گرفتن اشک ریخت
مردها دنبال یک زن … اشک ریخت
.
هم زیارتنامه اش آتش گرفت
هم سر و عمامه اش آتش گرفت
.
باورش می شد که غم پیرش کند ؟
خواهرش را زجر زنجیرش کند
.
زاده ی مرجانه تکفیرش کند
حرمله اینقدر تحقیرش کند
.
نانجیب پست با یک مشک آب
پرسه می زد پیش چشمان رباب
.
کوچه های شام خیلی سخت بود
سنگ های بام خیلی سخت بود
.
طعنه و دشنام خیلی سخت بود
جام و بزم عام خیلی سخت بود
.
حرف های تند و تیزی می شنید
واژه ای مثل کنیزی می شنید
.
خنده های شمر یادش مانده است
ماجرای شمر یادش مانده است
.
چکمه های شمر یادش مانده است
جای پای شمر یادش مانده است
.
کندی خنجر عذابش می دهد
ضربه ی آخر عذابش می دهد
.
آمد و بال و پرش را جمع کرد
دست بی انگشترش را جمع کرد
.
با حصیری پیکرش را جمع کرد
روی دستش حنجرش را جمع کرد
.
صورت خود را به روی خاک زد
یاد عریانی گریبان چاک زد
.
.
.
محمدجواد پرچمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید