اشعار آیینی خیمه...

ای طفل بی زبونم علی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 12 خرداد 1397

ای طفل بی زبونم علی

متن شعر

ای طفل بی زبونم علی

درد و بلات به جونم علی

.

هرجا بری پا به پات با یاد اون خنده هات

من پیش تو می مونم علی 

.

من به جای تو علی 

مردم دووم بیار

.

میدونم که از عطش 

مردی به روم نیار 

.

می بینم تو گهواره حرارت آبت کرده

هنوزم حسم میگه علمدار برمی گرده

.

علمدار برمی گرده  علمدار برمی گرده

.

خیلی تو بی گناهی علی

جونم فدات الهی علی

.

با گریه ی بی صدا دیدم که رو نیزه ها

چشمات میره سیاهی علی 

.

چی سرت اومد علی دردت به جون من

خشکی رو گونه هات برده امون من

.

می بینم روی نیزه رخت بی رنگه مادر

برای لبخند تو دل من تنگه مادر

.

علمدار برمی گرده  علمدار برمی گرده

.

کار بزرگ کرده ز بس دست کوچکت

شد دست ها دراز ز هر سو به سوی تو

.

گوشی که بود محرم اسرار می شنید

در های های گریه ی تو هوی هوی تو 

.

ای گل چه زود دست خزان کرد پرپرت

رفتی و رفت خنده ز لب های مادرت

.

هرکس که دید راس تو بر روی نیزه ها

آهی کشید و گفت که بیچاره مادرت

.

علمدار برمی گرده  علمدار برمی گرده

.

تو پر زدی روی نیزه ها

اما منم تو نامحرما

.

دیدی منو می کشید تو مجلس شامیا

دور و برم یه مشت بی حیا

.

سر بابای تو رو بردن میون تشت 

من دیدم با این چشام که غرق خونه تشت 

.

می دیدم روی نیزه خجالت آبت کرده

تا دیدی ما رو بردن توی بازار برده 

.

علمدار برمی گرده  علمدار برمی گرده

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *