اشعار آیینی خیمه...

^ دور شمع پیکرت ، گردیده ام خاکسترت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 15 خرداد 1397

^ دور شمع پیکرت ، گردیده ام خاکسترت

متن شعر

دور شمع پیکرت ، گردیده ام خاکسترت
    ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت

.
    از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
    حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت

.
    تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
    مهلتی تا که ببندم دستمالی بر سرت

.
    حیف شد ، از آن همه دلواپسی کودکان
    کاسه های شیر مانده روی دست دخترت

.
    کاش می مردم نمی دیدم به خاک افتاده است
    هیبت طوفانی دُلدل سوار خیبرت

.
    خلوت شب های سوت و کور نخلستان شکست
    با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت

.
    شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
    دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت

.
    با شمایی که امیر کوفه اید این گونه کرد
    الامان از کاروان دختر بی معجرت

.
    می روی اما برای صد هزاران سال بعد
    میل احسان می نماید غیرت انگشترت    

.

.


  علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *