اشعار آیینی خیمه...

^ ماهم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 19 خرداد 1397

^ ماهم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره

متن شعر

ماهم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره

ای اشک‌ ها بریزید از دیده چون ستاره

جز من که همچو خورشید افروختم در این دشت

کی پاره پاره دیده اندام ماهپاره ؟

 .

ماهم فتاده بر خاک دیدم که خصم ناپاک

با تیغ زخم می‌ زد بر زخم او دوباره

در پیش چشم دشمن بر زخمت ای گل من

جز اشک نیست مرهم جز آه نیست چاره

خندید قاتل تو بر اشک دیده ی من

با آنکه خون بر آمد از قلب سنگ خاره

وقتی لبت مکیدم آه از جگر کشیدم

جای نفس برون ریخت از سینه‌ ام شراره

ای جان رفته از دست بگشا دو دیده از هم

جانی بده به بابا حتّی به یک اشاره

دشمن چنین پسندد استاده و بخندد

فرزند دیده بندد بابا کند نظاره

چون ماه نو خمیدم با چشم خویش دیدم

خورشید غرقه خون را در یک فلک ستاره

دردا که پیش رویم در باغ آرزویم

افتاد برگ یاسم با زخم بی شماره

جسم عزیز جانم چون دامن زره شد

از زخم هر پیاده از تیغ هر سواره

افتاده جسم صد چاک جان حسین بر خاک

” میثم ” بر آن تن پاک خون گریه کن هماره

.

.

.

استاد حاج غلامرضا سازگار

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *