عمر من پشت در تلف که نشد
***
عمر من پشت در تلف که نشد
باده بی تو مرا شعف که نشد
عقل هم با دلم طرف که نشد
هیچ شهری مرا نجف که نشد
آرزویم وصال تربت اوست
.
مهر عشقی خریده ام که مپرس
درد هجری کشیده ام که مپرس
دلبری برگزیده ام که مپرس
به مقامی رسیده ام که مپرس
.
از همه خلق غیر او سیرم
در جوانی فسرده و پیرم
وصل او روزی اَم نشد گیرم
من که زنده به عشق می میرم
دم آخر زمان رأفت اوست
.
شد زمان جنون و شیدایی
به سرم زد هوای رسوایی
از شَه امشب کنم تقاضایی
که کند بر گدا تماشایی
نوبتی هست اگر ، نوبت اوست
.
آشنایم به جای جای نجف
جنّت من بود سرای نجف
نعلبکی ، استکان و چای نجف
عاقبت جان رود به پای نجف
دل من تشنه ی محبت اوست
.
گَه گُداری که من وضو گیرم
از همه خلق هم که رو گیرم
صد و ده بار ذکر هو گیرم
من همه حاجتم از او گیرم
حاجتم بسته بر اجابت اوست
.
نیش و طعنه به من مزن که چرا
نکنم گیسوی نگار رها
خواجه حافظ جواب داده تو را
” قصه العشق لاانفصام لها “
بین یاران همیشه صحبت اوست
.
.
۱۲ خرداد ۹۳
.
محمدجواد شیرازی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید