اشعار آیینی خیمه...

سبزه شد روی تو تا لاله ی بُستان نرود

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 مرداد 1397

سبزه شد روی تو تا لاله ی بُستان نرود

متن شعر

سبزه شد روی تو تا لاله ی بُستان نرود

چشم من خون شد و از روی تو آسان نرود

.

زعفران پس ز کجا جانب بغداد آید

شکوه ی سرخَت اگر سوی خراسان نرود

.

وحشت داغ تو رَم داد دلم را ورنه

گفته بودند که آهو به بیابان نرود

.

فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد

گریه کرده است که زلف تو پریشان نرود

.

عرق آلود به دیدار تو آمد پدرت

زآن که بی غسل ، کسی دیدن خوبان نرود

.

تشت رسوایی این زن ز سر بام افتاد

بر سر بام گرفتم تنت ای جان نرود

.

رقص تشت است که کم نیست ز رقص شمشیر

یا رب اینگونه دگر مرد به میدان نرود

.

آفتاب لب بامی ، تو مگر عمر منی ؟!

یا رب این عمر من خسته شتابان نرود

.

غم خود را بده و شافع این امّت باش

تا کسی سوی بهشت از درت ای جان نرود

.

بال در بال به بالای بلای تو ملول

چند مرغند که با پیکر تو آن نرود

.

که ز خورشید فروزان به تن شاه شهید

از تنش رنگ برفت و غمش از جان نرود

.

پس چرا شد قُرُق روضه ی تو روضه ی طوس

گر ز بغداد فغانت به خراسان نرود ؟

.

لب گزیدن به چه ” معنی ” است ، جگر را بگزید

که ز تن جان شد و جان از پی جانان نرود

.

.

.

محمد سهرابی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *