اشعار آیینی خیمه...

آمد ورودیه

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 2 شهریور 1397

آمد ورودیه

متن شعر

آمد ورودیه

بارانی است حال و هوای حسینیه

.

در اوج احترام 

یک کاروان رسیده به صحرای ماریه

.

گرچه رسیده اند

پایان این سفر شده آغاز مرثیه 

.

زینب به خویش گفت

بوی فراق می رسد از سمت بادیه

قبل از ورود شمر

قلبش شکست حضرت زهرای مرضیه

.

ناحیه ی گلو

شد شرح آن زیارت مخصوص ناحیه

.

امسال می رسد

دست دست اباالفضل مرثیه

.

امسال می خورد

اصغر از آب مشک ولو چند ثانیه

.

حی علی الصلاه

حی علی العزا شد و آغاز مرثیه

.

دل اضطراب داشت 

شکر خدا رقیه به صورت نقاب داشت

.

هر محملی که بود

از گیسوی فرشته به دورش حجاب داشت

.

هر رفت و آمدی

در کاروان عشق حساب و کتاب داشت

.

آمد سکینه و

شرم حضور پیش رخ آفتاب داشت

.

از ناقه بر زمین

زینب قدم گذاشت و اکبر رکاب داشت

.

عباس من کجاست

آری هنوز پرسش زینب جواب داشت

.

حرف از عطش نبود

سقا برای اهل حرم مشک آب داشت

.

سیراب و بی صدا

پیش رباب کودک شش ماه خواب داشت

.

کم کم زمان گذشت

ایام خوش گذشت ولی ناگهان گذشت

.

اکبر که رفت

بانگ اذان نیامد و وقت اذان گذشت

.

سقا نیامد و 

آخر سراب از سر لب تشنگان گذشت

.

وای از دل رباب

با نیشخند حرمله تیر از کمان گذشت

.

در بین قتلگاه

سرنیزه ای شکست ولی از دهان گذشت

.

سر نیزه بس نبود

یک دفعه خنجر آمد و از استخوان گذشت

.

چون روضه باز بود 

از روضه ی بریدن سر روضه خوان گذشت

.

او می برید و من می بریدم

.

خاک اینجا به ما نمی سازد

پسر مادرم بیا برگرد

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *