آمد ورودیه
بارانی است حال و هوای حسینیه
.
در اوج احترام
یک کاروان رسیده به صحرای ماریه
.
گرچه رسیده اند
پایان این سفر شده آغاز مرثیه
.
زینب به خویش گفت
بوی فراق می رسد از سمت بادیه
.
قبل از ورود شمر
قلبش شکست حضرت زهرای مرضیه
.
ناحیه ی گلو
شد شرح آن زیارت مخصوص ناحیه
.
امسال می رسد
دست دست اباالفضل مرثیه
.
امسال می خورد
اصغر از آب مشک ولو چند ثانیه
.
حی علی الصلاه
حی علی العزا شد و آغاز مرثیه
.
دل اضطراب داشت
شکر خدا رقیه به صورت نقاب داشت
.
هر محملی که بود
از گیسوی فرشته به دورش حجاب داشت
.
هر رفت و آمدی
در کاروان عشق حساب و کتاب داشت
.
آمد سکینه و
شرم حضور پیش رخ آفتاب داشت
.
از ناقه بر زمین
زینب قدم گذاشت و اکبر رکاب داشت
.
عباس من کجاست
آری هنوز پرسش زینب جواب داشت
.
حرف از عطش نبود
سقا برای اهل حرم مشک آب داشت
.
سیراب و بی صدا
پیش رباب کودک شش ماه خواب داشت
.
کم کم زمان گذشت
ایام خوش گذشت ولی ناگهان گذشت
.
اکبر که رفت
بانگ اذان نیامد و وقت اذان گذشت
.
سقا نیامد و
آخر سراب از سر لب تشنگان گذشت
.
وای از دل رباب
با نیشخند حرمله تیر از کمان گذشت
.
در بین قتلگاه
سرنیزه ای شکست ولی از دهان گذشت
.
سر نیزه بس نبود
یک دفعه خنجر آمد و از استخوان گذشت
.
چون روضه باز بود
از روضه ی بریدن سر روضه خوان گذشت
.
او می برید و من می بریدم
.
خاک اینجا به ما نمی سازد
پسر مادرم بیا برگرد
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید