اشعار آیینی خیمه...

^ ای بحر شرف گوهر آوردی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 25 اردیبهشت 1400

^ ای بحر شرف گوهر آوردی

متن شعر

ای بحر شرف گوهر آوردی

****

ای بحر شرف گوهر آوردی
ای نخل کمال بر آوردی

.

آئینه ی دادگر آوردی
در دامن خود قمر آوردی

.

عبدالله را پسر آوردی
خلق الله را پدر آوردی

.

مخلوق خدا آئین زادی
احمد ، طاها ، یاسین زادی

.

ای دیده تجلی سرمد بین
در شهر خدا رخ احمد بین

.

عالم همه خلد مخلّد بین
پیدایش روح مجرد بین

.

میلاد رسول موید بین
خورشید جمال محمد بین

.

زینت ده لیل و نهار آمد
در دشت کویر بهار آمد

.

برخیز که خضر نجات آمد
با چشمه آب حیات آمد

.

خورشید سوی ظلمات آمد
مخلوق خدای صفات آمد

.

آئینه ی جلوه ذات آمد
بالله که شب صلوات آمد

.

لبخند به خنده ی احمد زن
گلبوسه به خاک محمد زن

.

گردون شده محو کمال او
عالم همه محو جلال او

.

مه بنده ی صف نعال او
خورشید گدای بلال او

.

قرآن سخن خط و خال او
ایمان مهر وی و آل او

.

در مدح و ثناش دهن کوچک

لوح و قلم است و سخن کوچک

.

عالم به عنایت او زنده
آدم به هدایت او بنده

.

سوگند به خالق بخشنده
سوگند به ماه درخشنده

.

سوگند به مهر فروزنده
سوگند به اختر تابنده

.

او بود پیمبر این عالم

پیش از فلک و ملک و آدم

.

جانا بنگر رخ جانان را
جان دو جهان ؛ جهان جان را

.

آرنده ی مکتب قرآن را
فرمانده ی عالم امکان را

.

مصباح هدایت انسان را
پیغمبر داور منان را

.

ای گمشده نور هدی آمد

میلاد رسول خدا آمد

.

او کعبه و خلق به تجلیلش
سیراب ز زمزم تنزیلش

.

کو ابرهه و سپاه و فیلش ؟
کارند به چنگ ابابیلش

.

در هم شکنند به سجیلش
وز کید کشند به تضلیلش

.

زنده است نبوت و قرآنش
چون دست خداست نگهبانش

.

ای هفت سپهر حقیر تو
وی پنج رسول سفیر تو

.

وی چار کتاب بشیر تو
سه روح و دو کون اسیر تو

.

یکتائی و نیست نظیر تو
توحید چراغ منیر تو

.

گفتار تو آب حیات ما
بر لعل لبت صلوات ما

.

وصف تو به روح ، روان بخشد

مهر تو به قلب توان بخشد

.

مدح تو به کام زبان بخشد
نام تو به خلق امن بخشد

.

گفتار تو بر همه جان بخشد
مسکین تو هر دو جهان بخشد

.

موسای دو صد ید بیضائی
عیسای هزار مسیحائی

.

گردون ورقی است ز قرآنت
خورشید چراغ دبستانت

.

جنت شده عاشق سلمانت
خیل رسلند مسلمانت

.

خلق دو جهان همه مهمانت
عالم نه خداست ثناخوانت

.

قرآن به ثنای تو کامل شد
لولاک به مدح تو نازل شد

.

هر چند که در یتیم استی
سرمایه ی بحر قدیم استی

.

هم طور هزار کلیم استی
هم صاحب خلق عظیم استی

.

مولا و بزرگ و کریم استی
دانا و بصیر و حکیم استی

.

خورشید چو دانه که در مشتت
مه گشته دو نیمه ز انگشتت

.

توصیف خدای به تکریمت
صف بسته ملک پی تصمیمت

.

افواج رسل همه تسلیمت
سر داده به رشته ی تصمیمت

.

خلقت دانشجوی تعلیمت
محتاج تفکر و تفهیمت

.

” میثم ” سخن از تو همی گوید
جز منقبت تو نمی گوید

.

.

.

استاد حاج غلامرضا سازگار

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *