اشعار آیینی خیمه...

ای جان بر لب آمده جانی برای من

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 30 دی 1399

ای جان بر لب آمده جانی برای من

متن شعر

ای جان بر لب آمده جانی برای من

***

ای جان بر لب آمده جانی برای من

پا رو به قبله تاب و توانی برای من

.

خیلی توقع علی از تو زیاد نیست

تنها همین که زنده بمانی برای من

.

یک ذره ام به فکر خودت باش فاطمه

بس نیست این همه نگرانی برای من

.

من بی قرار لحظه ای آرامش توام

اما تو فکر پختن نانی برای من

.

دنیای مهر و عاطفه ای که گذاشتی

نه سال عاشقانه جوانی برای من

.

در پاسخ سلام فقط سعی می کنی

تا پلک ها به هم برسانی برای من

.

از سرفه های خونی تو دستم آمده

تا رفتنت نمانده زمانی برای من

.

من که گله ندارم از این وضع

بگذر از تغییر شکل کمانی برای من

.

تلخ است حرف غسل و کفن می شود عزیز

از آیه های عشق بخوانی برای من

.

پس این وداع چیست خداحافظی چرا

من التماس می کنم که بمانی برای من

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *