ای جان بر لب آمده جانی برای من
***
ای جان بر لب آمده جانی برای من
پا رو به قبله تاب و توانی برای من
.
خیلی توقع علی از تو زیاد نیست
تنها همین که زنده بمانی برای من
یک ذره ام به فکر خودت باش فاطمه
بس نیست این همه نگرانی برای من
.
من بی قرار لحظه ای آرامش توام
اما تو فکر پختن نانی برای من
.
دنیای مهر و عاطفه ای که گذاشتی
نه سال عاشقانه جوانی برای من
.
در پاسخ سلام فقط سعی می کنی
تا پلک ها به هم برسانی برای من
.
از سرفه های خونی تو دستم آمده
تا رفتنت نمانده زمانی برای من
.
من که گله ندارم از این وضع
بگذر از تغییر شکل کمانی برای من
.
تلخ است حرف غسل و کفن می شود عزیز
از آیه های عشق بخوانی برای من
.
پس این وداع چیست خداحافظی چرا
من التماس می کنم که بمانی برای من
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید