اشعار آیینی خیمه...

^ به روی شانه ی خاتم ، که چون نقش نگین باشد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 7 مهر 1399

^ به روی شانه ی خاتم ، که چون نقش نگین باشد

متن شعر

به روی شانه ی خاتم ، که چون نقش نگین باشد

***

به روی شانه ی خاتم ، که چون نقش نگین باشد
نشان نام او باید معزالمومنین باشد

.

چه بر می آید ، از آن آذرخشی که جمل را سوخت ؟!
که صلحش نیز جنگی فتنه سوز و آتشین باشد

.

عدالت وصله ی ناجور تن پوش خلافت شد
حسن را نیز شمشیر علی در آستین باشد

.

گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه
مبادا لحظه ای کوتاه زیر دِین دین باشد

.

به برق سکه خواهد داد لبخند امامش را
هر آن چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد !

.

دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و ….
دریغ از روزگاری که ولی ، تنهاترین باشد

.

چنان میراث دار لایقی از غربت مولاست
که باید چند سالی ، چون علی خانه نشین باشد

.

نباید حرف را از خانه بیرون برد ، اما آه
کدام آیینه آهش را و رازش را ، امین باشد ؟!

.

صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش:
که ای خواهر ، مرا در خانه ! دشمن در کمین باشد !

.

بیاور تشت را ، اینک هلاهل هم ز پا افتاد
خیالش هم نمی کرد این دل خون اینچنین باشد

.

در این دنیا پس از من روز و روی خوش نمی بینی
جمیلا گو ! تو را هر روز داغی بر جبین باشد

.

بخوان از چشم هایم باقی ناگفته هایم را
در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین ! باشد

.

نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن
دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد

.

.

.

سید محمدجواد میرصفی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *