اشعار آیینی خیمه...

به عرش خدا قائمه زینبم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 آبان 1399

به عرش خدا قائمه زینبم

متن شعر

به عرش خدا قائمه زینبم

***

به عرش خدا قائمه زینبم

به کرب و بلا خاتمه زینبم

.

علمدار بی واهمه زینبم

علی در رخ فاطمه زینبم

.

نبینم دو چشم ترت را حسین

تو خوشحال کن خواهرت را حسین

.

بخواهی به میدان قدم می زنم

سپاه عدو را بهم می زنم

.

برای تو شمشیر هم می زنم

یلان را ز سطح قلم می زنم

.

همه ماسوا بین مشت تو است

که زینب چنان کوه پشت تو است

.

آمدم پیش تو بهتر بشوم

مثل زهرای تو حیدر بشوم

.

قبل از آن لحظه که مادر بشوم

قسمتم بود که خواهر بشوم

.

خواهشا نهی مؤکد نکنی

دست خالی مرا رد نکنی

.

ما دو تا گریه کنان حسنیم

روضه ایم و اثر سوختنیم

.

مثل یک روح میان دو تنیم

تا به کی حرف دو پهلو بزنیم

.

جان من جان خودت جان حسن

انقدر زود دلم را نشکن

.

کی تو از خواهر خود بی خبری

مُردم از داغ غم تو سحری

.

می شود دو پسرم را ببری

من دل سوخته را هم بخری

.

با تو و این همه دشمن چه کنم

تو که غصه بخوری من چه کنم

.

رو به تو موقع دیگر نزدم

بوسه بر گونه ی اصغر نزدم

.

شانه بر گیسوی اکبر نزدم

حرفی از پهلوی مادر نزدم

.

من که از شرم نگاه تو پرم

قسم مادرمان را بخورم ؟

.

تا به کی ناله ی حسرت بکشم

خاک پای تو به صورت بکشم

.

رد کنی دستم و منت بکشم

باز هم از تو خجالت بکشم

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *