اشعار آیینی خیمه...

^ به کام خلق نشاطی که می دهد رطبش

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 2 آذر 1399

^ به کام خلق نشاطی که می دهد رطبش

متن شعر

به کام خلق نشاطی که می دهد رطبش

***

به کام خلق نشاطی که می دهد رطبش
هزار سال دگر هم نمی رود طربش

.

طبابتی ست برای طبیب ما که هنوز
نرفته هیچ مریضی به جانب مطبش

.

ز فیض ریخته دستش چو عمر ؛ کوتاه است
کسی که نیست بلند آه آه نیمه شبش

.

من انتقام دلم را ز هجر می گیرم
شبی که لب بگذارم بر آستان لبش

.

اگر نسوخت دلم پا به پای او هر شب
خودم به دست خودم صبح می کنم ادبش

.

برای من سحر وصل عید قربان است
شب وصال نمردم اگر یکی طلبش

.

به خیل گوشه نشینان فراق را دادند

همیشه خیر ببیند مسببش ؛ سببش

.

به وقت بردن نامش به سجده می افتم
نگار ما به خداوند می رسد نسبش

.

دلش به ما عجمی زادگان بود مایل
اگرچه دلبر ما را نوشته اند عربش

.

خدا کند که تقرب از آن طرف باشد
به جای صد قدمم راضی ام به یک وجبش

.

” ز بخت خفته ملولم ؛ بود که بیداری … “
دعا کند همه را باز در نماز شبش

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *