اشعار آیینی خیمه...

^ خواب بودیم که سرمایه ی ما را بردند

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 دی 1399

^ خواب بودیم که سرمایه ی ما را بردند

متن شعر

خواب بودیم که سرمایه ی ما را بردند

***

خواب بودیم که سرمایه ی ما را بردند
عرشیان گوهر ما را به تماشا بردند

.

او که از هر نظری مایه ی آرامش بود
او که منظومه ای از عاطفه و دانش بود

.

کوله باری ز محبت همه جا همراهش
مردم کشور ایران همه خاطرخواهش

.

پیکر داعشیان را قدمش می لرزاند
روی دستش همه ی منطقه را می چرخاند

.

یادمان داد پی حذف ستمگر باشیم
با همه مردم مظلوم برادر باشیم

.

چه در ایران و چه لبنان همه در یک راهیم
چه عراق و چه یمن امت حزب اللهیم

.

سائل سفره ی نان و رطب زینب بود
حتم داریم که او منتخب زینب بود

.

مقتدر بود ولی گوش به فرمان ولی
سخنش بود دقیقاً سخن سید علی

.

شانه در شانه ی فرمانده قدم بر می داشت
دست در دست علمدار علم بر می داشت

.

ماه شب های پر از امنیت ایران بود
نور او در همه جا بود و خودش پنهان بود

.

ماه ما پرتویی از نور مه علقمه بود
اصلا انگار که مأمور مه علقمه بود

.

ماه ما بود همان خسرو شیرین دهنان
” که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان “

.

خبر آمد که شب جمعه شهیدش کردند
ماه را کشته ی فرمان یزیدش کردند

.

تن او را چه بگویم ، گل پرپر شده بود
آه ، سردار شبیه علی اکبر شده بود

.

شرح این داغ عیان را به بیان لازم نیست
روضه باز است دگر مرثیه خوان لازم نیست

.

چه بگویم خودتان دست قلم را دیدید
بدن خونی سردار حرم را دیدید

.

داغ سخت است بزرگ است ولی بی تردید
دختر فاطمه بالاتر از این ها را دید

.

آه از آن لحظه که از اسب برادر افتاد
آه زینب وسط آن همه لشکر افتاد

.

گفت دست از سر این مرد خدا بردارید
ای شیاطین روی آیات قدم مگذارید

.

به خدا سبط رسول است مسلمان است او
به لبش آب رسانید که عطشان است او

.

خونِ روی بدنش را احدی پاک نکرد
پسر فاطمه را هیچ کسی خاک نکرد

.

.

.

علی ذوالقدر

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *