اشعار آیینی خیمه...

^ خوردیم عمری نان دربار نجف را

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 7 مرداد 1398

^ خوردیم عمری نان دربار نجف را

متن شعر

خوردیم عمری نان دربار نجف را

***

خوردیم عمری نان دربار نجف را
گشتیم هر شب کوچه بازار نجف را

.
من عاشق این شهرم و دارم همیشه
در کیف پولم چند دینار نجف را

.
خالق به میزان محبّت در گل ما
بالا و پایین کرده مقدار نجف را

.
انگشتر دُر دوست دارم چون که هر روز
در دست خود می بینم آثار نجف را

.
اول نجف شد خلق ، بعد از آن خداوند
در عرش خود آورد تکرار نجف را

.
ایوان طلا ، به به ، زبانم بند آمد
باید ببوسم دست معمار نجف را

.
قطعاً علی قبله ست ، ازروی تقیه
کعبه به دوشش می کشد بار نجف را

.
باید ملائک در ادامه می کشیدند
تا انتهای عرش دیوار نجف را

.
از پشت مرز شهر مهران می توان دید
در چهره ی ما شوق دیدار نجف را

.
بالاتر از گنبد نمی چرخد کبوتر
باید نشست و دید اسرار نجف را

.
ای کاش مثل صحن بانو کرده بودند
صحن حسن جان چند هکتار نجف را

.
بوسیده تا کرب و بلا در راه مشای
حتی زمین هم پای زوّار نجف را
.

.

.

نوید پورمرادی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *