اشعار آیینی خیمه...

^ در شهر پر غمی که نمانده ست مَحرمی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 تیر 1399

^ در شهر پر غمی که نمانده ست مَحرمی

متن شعر

در شهر پر غمی که نمانده ست مَحرمی

***

در شهر پر غمی که نمانده ست مَحرمی
تو دافعَ البلایی و تو رافعَ الغَمی

.

در شهر شوره زار و نمکزار زخمی ام
تنها برای این دل زخمی تو مرهمی

.

در هر قدم زدن به تو ناگاه می رسم
بر هرچه مَقصدست همیشه مُقَدمی

.

ای از بهشت آمده ، ای بهترین بهشت
امید مردمان من و این جهنمی

.

در این هوای خسته نسیم ملایمی
بر این کویر تَف زده باران نم نمی

.

شب های صحن تو همه را مست می کند
به به چه گنبدی چه شکوهی چه پرچمی

.

صحن اتابکی دم ایوان آینه
هی دسته دسته رونق ماه مُحرّمی

.

حاشا اگر خلاصه کنم در حرم تو را
وقتی تو ماورای هر آنچه که دیدمی

.

ما گرم وصف گنبد و گلدسته های تو
غافل از این که تو شرف عرش اعظمی

.

شاعر خیال کرده که همسایه ی شماست
بانو تو سایه سار تمامی عالمی

.

ای تو ز کوه خضر نبی تکیه گاه تر
ای آنکه مثل پایه ی افلاک محکمی

.

ای یک نگاه کوچک تو مرده زنده کن
ای آنکه دم به دم ، دم عیسی بن مریمی

.

دریا و رود و جنگل و صحرا و کوه و دشت
بانو تو در هر آنچه که دیدم مجسمی

.

گاهی میان جذبه ی رنگین کمانی و
گاهی به روی نرمی گلبرگْ شبنمی

.

باران و ابر و نور و مه و آسمان تویی
مانند کهکشان خدایی ، منظمی

.

هرکس به قدر ظرف خودش از تو نوش کرد
دریای بیکران تو در این شعرها کمی

.

عمری اگرچه شاعر این شهر بوده ایم
بانو ببخش شأن تو را کم سروده ایم

.

از تو رها ، به وصف خیابان رسیده ایم
در وصف تو به مزه ی سوهان رسیده ایم

.

حاشا اگر خلاصه کنم در حرم تو را
بانو کمک نما نشوم یک حرم سُرا

.

بانو برای شاعری ام تو بهانه ای
آیینی است پیش تو هر عاشقانه ای

.

تنها نه من ! زمین و زمان سینه چاک توست
هر جای این جهان بشوم خاک ، خاک توست

.

تنها برای مردم قم نیست یاری ات
بانو کمک نما نکنم انحصاری ات …!
.
.
.

محسن کاویانی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *