در شهر پر غمی که نمانده ست مَحرمی
***
در شهر پر غمی که نمانده ست مَحرمی
تو دافعَ البلایی و تو رافعَ الغَمی
.
در شهر شوره زار و نمکزار زخمی ام
تنها برای این دل زخمی تو مرهمی
.
در هر قدم زدن به تو ناگاه می رسم
بر هرچه مَقصدست همیشه مُقَدمی
.
ای از بهشت آمده ، ای بهترین بهشت
امید مردمان من و این جهنمی
.
در این هوای خسته نسیم ملایمی
بر این کویر تَف زده باران نم نمی
.
شب های صحن تو همه را مست می کند
به به چه گنبدی چه شکوهی چه پرچمی
.
صحن اتابکی دم ایوان آینه
هی دسته دسته رونق ماه مُحرّمی
.
حاشا اگر خلاصه کنم در حرم تو را
وقتی تو ماورای هر آنچه که دیدمی
.
ما گرم وصف گنبد و گلدسته های تو
غافل از این که تو شرف عرش اعظمی
.
شاعر خیال کرده که همسایه ی شماست
بانو تو سایه سار تمامی عالمی
.
ای تو ز کوه خضر نبی تکیه گاه تر
ای آنکه مثل پایه ی افلاک محکمی
.
ای یک نگاه کوچک تو مرده زنده کن
ای آنکه دم به دم ، دم عیسی بن مریمی
.
دریا و رود و جنگل و صحرا و کوه و دشت
بانو تو در هر آنچه که دیدم مجسمی
.
گاهی میان جذبه ی رنگین کمانی و
گاهی به روی نرمی گلبرگْ شبنمی
.
باران و ابر و نور و مه و آسمان تویی
مانند کهکشان خدایی ، منظمی
.
هرکس به قدر ظرف خودش از تو نوش کرد
دریای بیکران تو در این شعرها کمی
.
عمری اگرچه شاعر این شهر بوده ایم
بانو ببخش شأن تو را کم سروده ایم
.
از تو رها ، به وصف خیابان رسیده ایم
در وصف تو به مزه ی سوهان رسیده ایم
.
حاشا اگر خلاصه کنم در حرم تو را
بانو کمک نما نشوم یک حرم سُرا
.
بانو برای شاعری ام تو بهانه ای
آیینی است پیش تو هر عاشقانه ای
.
تنها نه من ! زمین و زمان سینه چاک توست
هر جای این جهان بشوم خاک ، خاک توست
.
تنها برای مردم قم نیست یاری ات
بانو کمک نما نکنم انحصاری ات …!
.
.
.
محسن کاویانی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید