اشعار آیینی خیمه...

در میان قنوت چشمانم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 6 مرداد 1399

در میان قنوت چشمانم

متن شعر

در میان قنوت چشمانم

***

در میان قنوت چشمانم

عکس یک قبر خاکی افتاده

سنگ غربت شکسته بغضم را

دیده ام  صبر خود ز کف داده

.

کاروان دل شکسته ی من

رهسپار بقیع ویران است

زائرم ، زائر امامی که

از غمش سینه بیت الاحزان است …

.

با سلامی به محضرت آقا!

پر کشیدم شبیه بال نسیم

السلام علیک یابن شهید

السلام علیک یابن کریم

.

آسمان کبود چشمانم

باز امشب بهانه می گیرد

در جوار مزار خاکیتان

مرغ دل آشیانه می گیرد

.

روز و شب دارم این نوا آقا

از چه بی بارگاه گردیدی ؟!

با هزاران مُرید درگاهت

از چه رو بی پناه گردیدی ؟!

.

ای امامی که غربت ارث شماست !

شعله می بارد از گلستانت !!!

زهر کینه چه بر سرت آورد ؟!

پدر و مادرم به قربانت

.

گر چه از زهر کینه می سوزی

شعله های غم تو دیرینه است

قدر کرب و بلا ، بلا داری

این همان راز آه آیینه است

.

خاطرات درون ذهنت را

نیمه شب ها مرور می کردی

یاد غم های روز عاشورا

پلک خود را نمور می کردی

.

دیده ای در سنین کودکی ات

بین گودال ، جسم بی سر را

چه کشیدی در آن غروب غریب

تا شنیدی صدای مادر را

.

ضرب سیلی و صورت نیلی

ظلم های امیه را خواندی

زیر لب با نوای جان سوزت

روضه های رقیّه را خواندی

.

لا به لای صدای تیر و کمان

ناله های رباب می آمد

چه بلایی سر علی آمد ؟

که حسین با شتاب می آمد

.

.

.

.

شاعر : محمد فردوسی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *