در میان قنوت چشمانم
***
در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام صبر خود ز کف داده
.
کاروان دل شکسته ی من
رهسپار بقیع ویران است
زائرم ، زائر امامی که
از غمش سینه بیت الاحزان است …
.
با سلامی به محضرت آقا!
السلام علیک یابن شهید
السلام علیک یابن کریم
آسمان کبود چشمانم
باز امشب بهانه می گیرد
در جوار مزار خاکیتان
مرغ دل آشیانه می گیرد
.
روز و شب دارم این نوا آقا
از چه بی بارگاه گردیدی ؟!
با هزاران مُرید درگاهت
از چه رو بی پناه گردیدی ؟!
.
ای امامی که غربت ارث شماست !
شعله می بارد از گلستانت !!!
زهر کینه چه بر سرت آورد ؟!
پدر و مادرم به قربانت
.
گر چه از زهر کینه می سوزی
شعله های غم تو دیرینه است
قدر کرب و بلا ، بلا داری
این همان راز آه آیینه است
.
خاطرات درون ذهنت را
نیمه شب ها مرور می کردی
یاد غم های روز عاشورا
پلک خود را نمور می کردی
.
دیده ای در سنین کودکی ات
بین گودال ، جسم بی سر را
چه کشیدی در آن غروب غریب
تا شنیدی صدای مادر را
.
ضرب سیلی و صورت نیلی
ظلم های امیه را خواندی
زیر لب با نوای جان سوزت
روضه های رقیّه را خواندی
.
لا به لای صدای تیر و کمان
ناله های رباب می آمد
چه بلایی سر علی آمد ؟
که حسین با شتاب می آمد
.
.
.
.
شاعر : محمد فردوسی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید