اشعار آیینی خیمه...

^ راهم بده راهی عرش اعظمت باشم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 26 بهمن 1399

^ راهم بده راهی عرش اعظمت باشم

متن شعر

راهم بده راهی عرش اعظمت باشم

***

راهم بده راهی عرش اعظمت باشم
در من بدم خوب است مدیون دمت باشم

.

از کل قرآن فیض ” کلب باسط ” کافی ست
تا راه را پیدا کنم تا آدمت باشم

.

بد را بخر با خوب ها ! بد نیز دل دارد
شاید که من هم بین جنس در همت باشم

.

هرچند خیلی ها نمی آیند سامرا
کاری بکن من جزو زوار کمت باشم

.

از شیرهای برکه این را خوب فهمیدم
باید همیشه خاکسار مقدمت باشم

.

آموزگار جامعه دستم به دامانت !
اذنی بده تا سوگوار ماتمت باشم

.

ای منتهای حلم ای رکن بلاد ما
یا حضرت هادی سلام الله علیک آقا

.

در پادگانی غصه ی تبعید را داری
اندازه ی یک عمر درد بی دوا داری

.

سربازها خیلی به تو بی حرمتی کردند
قدی خم و چشمی تر از آن طعنه ها داری

.

قبر خودت را دیدی و آرام باریدی
آقای خوبم غربتی بی انتها داری

.

وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد
معلوم شد که دشمنانی بی حیا داری

.

خیلی به یاد عمه زینب سوختی آنجا
خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری

.

شکر خدا چشمی به ناموست نیفتاده
شکر خدا اهل و عیالی در خفا داری

.

شکر خدا غارت نمی شد پیکرت هرگز
عمامه داری پیرهن داری عبا داری

.

نه هیچ کس نیزه به پهلویت فرو کرده
نه با تن زخمی ته گودال جا داری

.

نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی
نه کار با کهنه حصیر روستا داری …

.

.

.

سید پوریا هاشمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *