اشعار آیینی خیمه...

^ سالیانی ست ز عاشق شدنم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 19 خرداد 1398

^ سالیانی ست ز عاشق شدنم

متن شعر

سالیانی ست ز عاشق شدنم

***

سالیانی ست ز عاشق شدنم
به لب خلق سخن افتاده
بارها گفته ام‌ و می گویم
دل من دست حسن افتاده

.

وسط قاب دو چشمان ترم
عکس یک منظره پیداست ؛ بقیع
نیمه شب ها به نیابت ز حسین
دل من زائر یکجاست ؛ بقیع

.

السلام ای حرم بی زائر !
السلام ای که غریب وطنی !
آی اقا چقدر می چسبد …
وسط صحن شما سینه زنی !

.

دسته ها راهی صحنت باشند
نوحه خوان ها همگی دم بدهند
یک طرف ذکر حسن یا حسن و
یک طرف پاسخ جانم بدهند 

.

همگی خیره به گنبد باشیم
چشم هامان بشود پیمانه
یک نفر پرچم یا ام بنین
بزند بر روی سقاخانه

.

حیف این ها همه خواب است و خیال
ظلمت از نور خدا می ترسد
دور قبر تو پر از سرباز است
دشمن از اسم شما می ترسد

.

یک نفر خون جگر می خورد و‌
یک نفر گریه و‌ نجوا دارد
جامه ی خاکی زائرهایت
ارث از چادر زهرا دارد

.

چادری که شرف عصمت بود
در کشاکش ز سر ماه افتاد
فاطمه در وسط آتش و دود
پشت در بود که ناگاه افتاد

.

دست مولا به طناب افتاد و
دست بی بی ز غلاف افتاده
میخ نامرد ! چه کردی آخر
بین‌ پهلوش شکاف افتاده

.

.

.

سید پوریا هاشمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *