اشعار آیینی خیمه...

سحر چون پیک غم از در درآید

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 8 مهر 1398

سحر چون پیک غم از در درآید

متن شعر

سحر چون پیک غم از در درآید

***

سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه ، آه از دل برآید

.
مرا از دیدگان ، یک کاروان اشک
به شوق پای‏ بوس رهبر آید

.
جدا زین کاروانِ اشک و حسرت
صدای کاروانی دیگر آید

.
گمانم کاروان اهل‏ بیت است
که سوی قبله ی دل با سر آید

.
گلاب از دیده افشان همچو جابر
که عطر عترت پیغمبر آید

.
به رسم دیده بوسی با عزیزان
به حسرت از مدینه مادر آید

.
پس از یک اربعین هجران و دوری
به دیدار برادر ، خواهر آید

.
همان خواهر ، که کس نشناسد او را
به باغ لاله ‏های پرپر آید

.
همان خواهر ، که با سحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید

.
همان خواهر ، که غوغا کرده در شام
همان آیینه ی پیغمبر آید

.
همان ویرانگر بنیان تزویر
همان رسواگر زور و زر آید

.
همان خواهر ، ولی گیسو پریشان
سیه ‏جامه ، بنفشه پیکر آید

.
نوای وای وای از قلب زهرا
صدای های‏ های حیدر آید

.
از این دیدار طاقت سوز ، ما را
همه خون دل از چشم تر آید

.
میان جبهه با یاد شهیدان
نوایی خوش ز یک هم سنگر آید

.
سرودش ، حسب ‏حال آن کبوتر
که خونین بال و بشکسته پر آید

.
سرودش را بیا با هم بخوانیم
به امیدی که شام غم سر آید :

.
” شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید

.
گمانم کربلا شد عمه ! نزدیک
که بوی مشک ناب و عنبر آید

.
به گوشم عمه ! از گهواره ی گور
در این صحرا ، صدای اصغر آید

.
مهار ناقه را یک دم نگه‏دار !
به استقبال لیلا ، اکبر آید !

.

ولی ای عمه ! دارم التماسی

قبول خاطر زارت گر آید

.

در این صحرا مکن منزل که ترسم

دوباره شمر دون با خنجر آید ” *

.
* شش بیت آخر این اثر ، از مرحوم جودی خراسانی است

.

.

.

استاد محمدجواد غفورزاده

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *