سحر چون پیک غم از در درآید
***
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه ، آه از دل برآید
.
مرا از دیدگان ، یک کاروان اشک
به شوق پای بوس رهبر آید
.
جدا زین کاروانِ اشک و حسرت
صدای کاروانی دیگر آید
.
گمانم کاروان اهل بیت است
که سوی قبله ی دل با سر آید
.
گلاب از دیده افشان همچو جابر
که عطر عترت پیغمبر آید
.
به رسم دیده بوسی با عزیزان
به حسرت از مدینه مادر آید
.
پس از یک اربعین هجران و دوری
به دیدار برادر ، خواهر آید
.
همان خواهر ، که کس نشناسد او را
به باغ لاله های پرپر آید
.
همان خواهر ، که با سحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید
.
همان خواهر ، که غوغا کرده در شام
همان آیینه ی پیغمبر آید
.
همان ویرانگر بنیان تزویر
همان رسواگر زور و زر آید
.
همان خواهر ، ولی گیسو پریشان
سیه جامه ، بنفشه پیکر آید
.
نوای وای وای از قلب زهرا
صدای های های حیدر آید
.
از این دیدار طاقت سوز ، ما را
همه خون دل از چشم تر آید
.
میان جبهه با یاد شهیدان
نوایی خوش ز یک هم سنگر آید
.
سرودش ، حسب حال آن کبوتر
که خونین بال و بشکسته پر آید
.
سرودش را بیا با هم بخوانیم
به امیدی که شام غم سر آید :
.
” شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
.
گمانم کربلا شد عمه ! نزدیک
که بوی مشک ناب و عنبر آید
.
به گوشم عمه ! از گهواره ی گور
در این صحرا ، صدای اصغر آید
.
مهار ناقه را یک دم نگهدار !
به استقبال لیلا ، اکبر آید !
.
ولی ای عمه ! دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید
.
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید ” *
.
* شش بیت آخر این اثر ، از مرحوم جودی خراسانی است
.
.
.
استاد محمدجواد غفورزاده
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید