اشعار آیینی خیمه...

من خیلی چشم به رات بودم دیر اومدی بابا

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 آذر 1398

من خیلی چشم به رات بودم دیر اومدی بابا

متن شعر

من خیلی چشم به رات بودم دیر اومدی بابا

***

من خیلی چشم به رات بودم دیر اومدی بابا
دیر اومدی بابا

.
چرا حالا که من شدم پیر اومدی بابا
دیر اومدی بابا

.
من دیگه اون سه ساله که دیدی بودی نیستم
ببخش اگه نمیشه دیگه رو پام بایستم

.
سه ساله که بابا جون آخه اسیر نمیشه
سه ساله که بابا جون یه روزه پیر نمیشه

.
بدون که راه نمیرم تو این یکی دو روزه
خیلی پاهام بابایی از آبله می سوزه

.

شونه ندارم برای موی پریشونت
الهی قربونت

.
بذار با دستام پاک کنم لب پر از خونت
لب پر از خونت

.
عمه نذاشت و گرنه خواستم فدا پدر شم
دلم می خواست توی تشت برا سرت سپر شم

.
بزم شراب بابا جون خیالشم عذابه
آستین پاره حالا برای من حجابه

.

بذار بگم که دشمنت خدایی بی دینه
چشام نمی بینه

.
بذار بگم که دشتشون چقدره سنگینه
چشام نمی بینه

.
یه بار دو بار هزار بار دیدم با این چش تار
با دیدن من افتاد از نی سر علمدار

.
میون کوچه ها بود یکی کشید موهامو
یکی به زور تو بازار دزدید النگوهامو

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *