اشعار آیینی خیمه...

هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 مهر 1396

هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو

متن شعر

هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو

به فدای پر قنداق علی اصغر تو

.

می زنم دست روی دست چه کاری کردم
با چه رویی بشوم رو به رو با مادر تو

.

حاضرم بر سر بازار به خیرات روم

ننشیند پر خاکی به سر خواهر تو

.

بر سر من ، همه تفریح کنان سنگ زدند

وای بر صورت چون برگ گل دختر تو

.

از همین جا همه تقسیم غنائم کردند

در کمینند به تاراج برند لشگر تو

.

ترسم این است که گرفتار شوی در گودال

می شود با نوک نیزه زیر و رو پیکر تو

.

هر تکانی که سرت بر سر نیزه بخورد

باز تر می شود این پاره گی حنجر تو

.

در دل کوفه بود بغض علی پس بردار
یک عبایی که بود کاشانه ی اکبر تو

.

.

.

قاسم نعمتی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *