رضا تاجیک
.
پرورش یافته ی راه اویس قرنم
گرچه بی تاب و اسیر همه ى پنج تنم
.
همه دم ذکر من این است و همه شب سخنم
من غلامى ز غلامان امام حسنم
.
روزیم مى رسد از سفره ى احسان کریم
نام ما را بنویسید گدایان کریم
.
رکن ایمان شده در بند تولاى حسن
شک ندارم به کرم کردن فرداى حسن
.
کربلایى شده ماندیم همه پاى حسن
دل سپردیم به الطاف پسرهای حسن
.
عقل وا مانده ز توصیف مقام و جاهش
عشق حیران شده در محضر عبداللهش
.
لطف مولای کرم بنده نواز است هنوز
دست عالم سر این سفره دراز است هنوز
.
خانه اش کعبه ى حاجات و نیاز است هنوز
این در خانه ی عشق است که باز است هنوز
.
نقش باید بشود در همه جا چون دل من
هر دری بسته شود جز در پر فیض حسن
.
جان به قربان مقامش ، چه غریب است این مرد
بى سپاه است قیامش ، چه غریب است این مرد
.
غصه دار است کلامش ، چه غریب است این مرد
بی جواب است سلامش ، چه غریب است این مرد
.
خاکساران درش بر در دیگر نروند
گریه کن هاى حسن کور به محشر نروند
.
سفره دارى که سر سفره ى او نعمت هاست
دل او مصحف پر صفحه ای از غربت هاست
.
سرخى کنج لبش شرح همه محنت هاست
پاره هاى جگرش مرثیه ی تهمت هاست
.
چه شده زهر چه کرده بدنش سبز شده
تن او هم شبیه پیرهنش سبز شده
.
با دو چشم تر و یک قد کمان از کوچه
روز و شب روضه گرفته است ” امان از کوچه “
.
تب و لرز بدنش داشت نشان از کوچه
گفت در روضه ی من باز بخوان از کوچه
.
روضه خوان از غم ناموس و دل چاک بگو
از تکان دادن یک چادر پر خاک بگو
.
ناگهان بیوه زن شهر برافروخته شد
بدن و چوبه ى تابوت به هم دوخته شد
.
خواهر پاره جگر هم ، جگرش سوخته شد
غصه ها در دل بی طاقتش اندوخته شد
.
پسرش ، پشت سرش ، زد به سرش ، آه کشید
قاسم بن الحسن آتش به دل ماه کشید
.
می کشد آه از این روضه ى درد آور ، طشت
چقدر داغ گذارد به دل خواهر طشت
.
زینبش آمده ؛ اى واى ببیند در طشت
صحنه ى بزم شراب و اسرا و سر ، طشت
.
اشک خون باز هم از دیده ى خواهر می ریخت
از ته جام شرابش به روى سر می ریخت
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید