چگونه زار و پریشان دل رباب نباشد
*****
چگونه زار و پریشان دل رباب نباشد
فرات باشد و در خیمه گاه آب نباشد
به پیش چشم خودم دست و پا زدی و نمردم
برای زینب از این سخت تر عذاب نباشد
.
خراب گشت گلویت به دست خنجر کندی
چگونه هر دو جهان بر سرم خراب نباشد
.
نشد که چادر خود را به روی تو بکشانم
تن برهنه ی تو زیر آفتاب نباشد
.
نشد خودم که بمانم نشد تو را ببرم من
برای خواهر تو حق انتخاب نباشد
.
بخواب عزیز که خوابانده ام بناتِ حرم را
ولی بدون تو زینب به فکر خواب نباشد
.
سوار ناقه ی عریان شدن که کار زنان نیست
اگر که مرد نباشد … اگر رکاب نباشد …
.
خدا نیاورد اصلا برای هیچ غیوری
سر مخدره اش کاملا حجاب نباشد
.
خدا کند قدحی را که ریخت روی سر تو
گلاب باشد عزیز دلم شراب نباشد
.
.
.
گروه شعری یا مظلوم
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید