اشعار آیینی خیمه...

کی شود تا سر و سامان بدهی کار مرا

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 18 آذر 1399

کی شود تا سر و سامان بدهی کار مرا

متن شعر

کی شود تا سر و سامان بدهی کار مرا

***

کی شود تا سر و سامان بدهی کار مرا

بارم افتاده ، مگر خود بخری بار مرا

.

من به امید نگاه تو گرفتار شدم

کی بگیری ز کرم دست گرفتار مرا ؟

.

آه انگار دلت از دل من راضی نیست

نپسندیده‎ ای انگار تو رفتار مرا

.

چه کنم ای پسر فاطمه با روسیهی

پیش زهرا اگر افشا کنی اسرار مرا ؟

.

بعد یک عمر گدایی ز در خانه تو

چه کنم گر ندهی پاسخ اصرار مرا ؟

.

هر چه تو ناز کنی خواهش من می ‎ارزد

تا مگر پاک کنی روح گنه ‎کار مرا

.

عبد زهرا نشدم نوکر عباسم کن

تا نگاهی برسد چشم گنه‎ کار مرا

.

نکند روضه‎ ی عباس هوس کرده دلت

تا خدا جمع کند دیده‎ ی دلدار مرا

.

گفت تا صبح قیامت به عزایم بنشاند

آنکه شمشیر زده دست علمدار مرا

.

با چه رویی بروم خیمه چه گویم به رباب ؟

آب کردند دل سید و سالار مرا

.

از روی شرم به صورت به زمین افتاده

تا که مخفی بکند روی سپهدار مرا

.

خواهرم گفت من و رخت اسیری ای وای

پس تو از نیزه ببینی سر بازار مرا

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *