کی شود تا سر و سامان بدهی کار مرا
***
کی شود تا سر و سامان بدهی کار مرا
بارم افتاده ، مگر خود بخری بار مرا
.
من به امید نگاه تو گرفتار شدم
کی بگیری ز کرم دست گرفتار مرا ؟
.
آه انگار دلت از دل من راضی نیست
نپسندیده ای انگار تو رفتار مرا
.
چه کنم ای پسر فاطمه با روسیهی
پیش زهرا اگر افشا کنی اسرار مرا ؟
.
بعد یک عمر گدایی ز در خانه تو
چه کنم گر ندهی پاسخ اصرار مرا ؟
.
هر چه تو ناز کنی خواهش من می ارزد
تا مگر پاک کنی روح گنه کار مرا
.
عبد زهرا نشدم نوکر عباسم کن
تا نگاهی برسد چشم گنه کار مرا
.
نکند روضه ی عباس هوس کرده دلت
تا خدا جمع کند دیده ی دلدار مرا
.
گفت تا صبح قیامت به عزایم بنشاند
آنکه شمشیر زده دست علمدار مرا
.
با چه رویی بروم خیمه چه گویم به رباب ؟
آب کردند دل سید و سالار مرا
از روی شرم به صورت به زمین افتاده
تا که مخفی بکند روی سپهدار مرا
.
خواهرم گفت من و رخت اسیری ای وای
پس تو از نیزه ببینی سر بازار مرا
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید