اشعار آیینی خیمه...

گفتی میان خیمه برایت دعا کنم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 14 مرداد 1400

گفتی میان خیمه برایت دعا کنم

متن شعر

گفتی میان خیمه برایت دعا کنم

****

گفتی میان خیمه برایت دعا کنم

فکری برای ناله ادرک اخا کنم

.

برخیز و بین مرا به تمسخر گرفته اند

آخر چقدر پیش تو باید نوا کنم

.

با من مگو که جان برادر مرا مبر

اصلا نمی شود که تو را جا به جا کنم

.

دیگر عبا نمانده بچینم تو را در آن

دیگر جوان به خیمه نمانده صدا کنم

.

چشم تو را دو دست تو را ابروی تو را

ماندم چطور گریه بر این ماجرا کنم

.

از پهلوی تو نیزه کشیدن محال شد

فرض محال نیزه ز پهلو جدا کنم

.

گیرم در آورم همه را من خودت بگو

با ابروان وا شده از هم چه ها کنم

.

من هرچه زودتر به سوی خیمه می روم

تا گوشواره های دختر دلخسته وا کنم

.

من می روم به خیمه که هم بهر پیکرت

هم از برای معجر زینب دعا کنم

.

ترسم از این بود که تو پاشیده تر شوی

باید تو را شبیه خودم بوریا کنم

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *