گفتی میان خیمه برایت دعا کنم
****
گفتی میان خیمه برایت دعا کنم
فکری برای ناله ادرک اخا کنم
.
برخیز و بین مرا به تمسخر گرفته اند
آخر چقدر پیش تو باید نوا کنم
.
با من مگو که جان برادر مرا مبر
اصلا نمی شود که تو را جا به جا کنم
.
دیگر عبا نمانده بچینم تو را در آن
دیگر جوان به خیمه نمانده صدا کنم
.
چشم تو را دو دست تو را ابروی تو را
ماندم چطور گریه بر این ماجرا کنم
.
از پهلوی تو نیزه کشیدن محال شد
.
گیرم در آورم همه را من خودت بگو
با ابروان وا شده از هم چه ها کنم
.
من هرچه زودتر به سوی خیمه می روم
تا گوشواره های دختر دلخسته وا کنم
من می روم به خیمه که هم بهر پیکرت
هم از برای معجر زینب دعا کنم
.
ترسم از این بود که تو پاشیده تر شوی
باید تو را شبیه خودم بوریا کنم
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید