اشعار آیینی خیمه...

یک شب ز روی ناقه فتادم به روی خاک

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 1 دی 1398

یک شب ز روی ناقه فتادم به روی خاک

متن شعر

یک شب ز روی ناقه فتادم به روی خاک

***

یک شب ز روی ناقه فتادم به روی خاک

از ترس مرده بودم اگر مادرت نبود

.

ناز مرا به ضربت سیلی کشیده اند

بابا گمان مبر که نوازش گرت نبود

.

سر آمد شام غم هایم ؛ مه عیدم کجا بودی

شب آرامش من صبح امیدم کجا بودی

.

سفر اینقدر طولانی نگفتی دختری داری

نمی دانی چقدر از عمه پرسیدم کجا بودی

.

مغیلان چیست میدانی فقط این را بگو بابا

ز پایم دانه دانه خار می چیدم کجا بودی

.

نه لالایی نمی خواهم دگر اما در این مدت

که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی

.

نمی خواهد بگویی که کجا رفتی نمی خواهم

که از خاکسر گیسویت فهمیدم کجا بودم

.

به زحمت روی پنجه ایستادم در میان بزم

خودم با چشم خود دیدم خودم دیدم کجا بودی

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *