یک شب ز روی ناقه فتادم به روی خاک
***
یک شب ز روی ناقه فتادم به روی خاک
از ترس مرده بودم اگر مادرت نبود
.
ناز مرا به ضربت سیلی کشیده اند
بابا گمان مبر که نوازش گرت نبود
سر آمد شام غم هایم ؛ مه عیدم کجا بودی
شب آرامش من صبح امیدم کجا بودی
.
سفر اینقدر طولانی نگفتی دختری داری
نمی دانی چقدر از عمه پرسیدم کجا بودی
.
مغیلان چیست میدانی فقط این را بگو بابا
ز پایم دانه دانه خار می چیدم کجا بودی
.
نه لالایی نمی خواهم دگر اما در این مدت
که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی
.
نمی خواهد بگویی که کجا رفتی نمی خواهم
که از خاکسر گیسویت فهمیدم کجا بودم
.
به زحمت روی پنجه ایستادم در میان بزم
خودم با چشم خود دیدم خودم دیدم کجا بودی
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید