اشعار آیینی خیمه...

^ آمدی در خاک ایران ، خاک ایران سبز شد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 آبان 1398

^ آمدی در خاک ایران ، خاک ایران سبز شد

متن شعر

آمدی در خاک ایران ، خاک ایران سبز شد

***

آمدی در خاک ایران ، خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد

.

ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد

.

می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد

چون به هرجایی که باریده ست باران ، سبز شد

.

خواستم دورت بگردم در خیابان رضا
تا که گفتم السلام از دور میدان سبز شد

.

در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش
بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد

.

بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و
تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد

.

گندم پس مانده های کفترانت را شبی
ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد

.

روضه ی انگور می آمد به گوشم من خودم
در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد

.
۲

.
دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد
بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد

.

گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر
هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد

.

مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد

.

مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد

.
۳

.
در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد

.

زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد

.

در غلاف و در مصاف ، این گشت روضه ، هرکجا ؛
راویان گفتند حنجر ، روی خنجر زرد شد

.
۴

.
سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود
گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود

.

با نبی و با حسن با یا علی موسی الرضا
پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود

.

گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر ؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود

.
۵

.
از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب
زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب

.

اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت
حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب

.

در هجوم تیرها و نیزه ها گم شد تنش
در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب

.

در میان علقمه عباس از بس تیر خورد
پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب

.

حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما
حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب

.

آه زجر آورترین جای سفر آنجاست که
زجر ، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب

.

عمه هر جایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر ؛
در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب

.

.

.

مهدی رحیمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *