اشعار آیینی خیمه...

^ از راه می رسند پدرها غروب ها

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 تیر 1399

^ از راه می رسند پدرها غروب ها

متن شعر

از راه می رسند پدرها غروب ها

****

از راه می رسند پدرها غروب ها
دنیای خانه روشن و زیبا غروب ها

.

از راه مـی رسند پدرها و خانه ها
آغوش می شوند سراپا غروب ها

.

از راه می رسند و هیاهوی بچه هاست
زیباترین ترانه ی دنیا غروب ها

.

اما به چشم دخترکان شوق دیگری ست
شوق دوباره دیدن بابا غروب ها

.

بعد از هزار سال من و کودکان شام
تنها نشسته ایم همین جا غروب ها

.

اینجا پدر ، خرابه ی شام است ، کوفه نیست
اینجا بیا به دیدن ما با غروب ها

.

بابا بیا که بر دلمان زخم ها زده ست
دیروز تازیانه و حالا غروب ها

.

دست تو را بهانه گرفته ست بغض من
بابا ز راه می رسی آیا غروب ها ؟

.

بابا بیا کنار من و این پیاله آب
که تشنه ایم هر دو تو را تا غروب ها

.

از جاده ها بیایی و رفع عطش کنی
از جاده ها بیایی … اما غروب ها

.

بسیار رفته اند و نیامد پدر هنوز
بسیار رفته اند خدایا غروب ها

.

کم کم پیاله موج زد و چشم روشنش
چون لحظه های غربت دریا غروب ها

.

خاموش شد ، و بر سر سنگی نهاد سر
دختر به یاد زانوی بابا غروب ها

.

بعد از هزار سال هنوز اشک می چکد
از مشک پاره پاره ی سقا غروب ها

.

.

.

اسماعیل امینی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *