اشعار آیینی خیمه...

ای زلف تو شیرازه ی دیوان قیامت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 7 تیر 1400

ای زلف تو شیرازه ی دیوان قیامت

متن شعر

ای زلف تو شیرازه ی دیوان قیامت 

***

ای زلف تو شیرازه ی دیوان قیامت 

هم سلسله هم سلسله جنبان قیامت 

.

مژگان صف آرای تو هم دوش صف حشر 

ابروی تو هم پله ی میزان قیامت

دامان قیامت بود آن زلف پریشان 

روی تو چراغ ته دامان قیامت 

.

شد صبح قیامت ز لب لعل تو پر شور

می خواست نمکدان چنین خوان قیامت 

.

چون جلوه کنی از دو جهان گرد برآید

 بسته است به دامان تو دامان قیامت 

.

روز قیامت هر کسی در دست دارد نامه ای 

من نیز وارد می شوم تصویر جانان در بغل

.

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

چشم من داد از آن آب روان تصویرم   

.

باید این دیده و این دست شود قربانی

تا که تکمیل شود حج من و تقصیرم 

.

مادر حلال کن که میسر نشد دگر 

این مشک پاره را برسانم به اصغرت 

.

مادر آبی نمانده تا بفشانم به مقدمت 

خاکی شده است چادر تو خاک بر سرم 

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *