اشعار آیینی خیمه...

باور نمی کردم گذرها را ببندند

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 6 مرداد 1401

باور نمی کردم گذرها را ببندند

متن شعر

باور نمی کردم گذرها را ببندند

****

باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
.
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
.
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت
.
امروز جان دادم اگر جانت سلامت
دندان من افتاد دندانت سلامت
.
حالا که می آیی کفن بردار حتما
ای یوسف من پیرهن بردار حتما
.
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
.
.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *