اشعار آیینی خیمه...

^ به خاک گور بدمستان شبی که ساغر آوردم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 25 بهمن 1399

^ به خاک گور بدمستان شبی که ساغر آوردم

متن شعر

به خاک گور بدمستان شبی که ساغر آوردم

***

به خاک گور بدمستان شبی که ساغر آوردم
به این پوسیده پیکرها روان دیگر آوردم

.

به اذن عاشقی هر قبله ای تغییر خواهد کرد !
تمام سجده ها را رو به روی حیدر آوردم

.

بگیرم نامه ی خود را دو دستی تا ادب باشد
به تفسیر خود از عقل و جنون ، خیر و شر آوردم

.

اگر شیرین شده آب دو چشمم کار نام توست
ز بس گفتم از این دریا که شورش را در آوردم

.

نگاهم قصه ی تلخی ست ، چشمت خیره شد ، گفتم :
برای آخر افسانه ، صبح محشر آوردم

.

اثربخش است یک دریا نظربازی ، خودت گفتی !
میان شعله ی دوزخ ، همین چشم تر آوردم

.

به دست خالی صیاد هم دلسوز خواهی بود
به گوش دام ، یک گوشه ز آواز پر آوردم

.

خیالم راحت از مهمان نوازی های حیدر بود
تهیدستان عالم را اگر پشت در آوردم

.

دلم می خواست اوج روضه را با یکدگر باشیم
به پایت پله نه … از چشم هایم منبر آوردم

.

تمام کوچه ها را خاک بر سر می کنم حیدر
به سوغاتی ز شهر تو چه خاکی بر سر آوردم

.

.

.

احمد بابایی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *