حرارت نفس ها می خورد به دل جاده
می رفتن آروم آروم با پاهای پیاده
.
بهونه می گیره دل من برا یه حس فوق العاده ش
برای اون پیرزنی که اومده بود با خونواده اش
فدای اون حرفای ساده ش
.
خودت بگو غیر تو کی مونده واسم حسین
این روزا محتاجتم خالیه کاسه م حسین
.
یه کوه غم و حسرت رو شونه مه همیشه
یه دردی که یه لحظه ازم جدا نمی شه
.
سپری میشه لحظه هام با خاطره های سال پیشم
آخه فقط من موندم انگار دیگه دارم دیوونه میشم
پریشونم آروم نمی شم
.
با چشم خیسم چقدر نامه نوشتم برات
آخرشم اربعین نشد بیام کربلات
.
خودت بگو غیر تو کی مونده واسم حسین
این روزا محتاجتم خالیه کاسه م حسین
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید