اشعار آیینی خیمه...

در دلش قاصدکی بود خبر می آورد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 12 شهریور 1398

در دلش قاصدکی بود خبر می آورد

متن شعر

در دلش قاصدکی بود خبر می آورد

***

در دلش قاصدکی بود خبر می آورد
دخترت داشت سر از کار تو در می آورد

.
همه عمرش به خزان بود ، ولی در این حال
اسمش این بود : نهالی که ثمر می آورد

.
غصه می خورد ولی یاد تو تسکینش بود
هر غمی داشت فقط نام پدر می آورد

.
او که می خواند تو را قافله ساکت می شد
عمه ناگه به میان حرف سفر می آورد

.
دختر و این همه غم آه سرم درد گرفت
یک نفر آن طرف انگار که سر می آورد

.
قسمت این بود که یک مرتبه خاموش شود
آخر او داشت سر از کار تو در می آورد

.

.

.

کاظم بهمنی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *