اشعار آیینی خیمه...

^ در رگ رگش نشانه ی خوی کریم بود

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 9 آبان 1396

^ در رگ رگش نشانه ی خوی کریم بود

متن شعر

در رگ رگش نشانه ی خوی کریم بود

***

در رگ رگش نشانه ی خوی کریم بود
او وارث کمال پدر از قدیم بود

.
دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود
این کودکی شهید که گفته یتیم بود ؟

.
وقتی حسین سایه ی بالای سر شود
کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود ؟

.
در لحظه های پر طپش نوجوانی اش
با آن دل کبوتری و آسمانی اش

.
با حکم عمّه ، عمّه ی قامت کمانی اش
بر تل زینبیه بود دیده بانی اش

.
اخبار را به محضر عمّه رسانده است
دور عمو به غیر غریبی نمانده است

.
خورشید را به دیده شفق گونه دید و رفت
از دست ماه دست خودش را کشید و رفت

.
از خیمه ها کبوتر عاشق پرید و رفت
تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت

.
می رفت پا برهنه در آن صحنه ی جدال
می گفت عمّه ، جانِ عمو کن مرا حلال

.
دارد به قتلگاه سرازیر می شود
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می شود

.
کم کم خمیده می شود و پیر می شود
یک آن تعلّلی بکند دیر می شود

.
در موج خون حقیقت دریا نشسته است
دورش تمام نیزه و تیر شکسته است

.
دستش برید و گفت : که ای وای مادرم
رنگش پرید و گفت : که ای وای مادرم

.
در خون طپید و گفت : که ای وای مادرم
آهی کشید و گفت : که ای وای مادرم

.
وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست
در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست

.
خونش حنا به روی عمویش کشیده است
از عرش ، آفرین پدر را شنیده است

.
مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است
تیری تمام قد به گلویش رسیده است

.
تیری که طرح حنجره اش را به هم زده
آتش به جان مضطر اهل حرم زده

.
یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه
ماندند در میانه ی گرگان یک سپاه

.
فریاد مادرانه ای آید که : آه ، آه
دارد صدای اسب می آید ز قتلگاه

.
ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند
ارواح انبیا همه با شیون آمدند

.

.

.

محسن عرب خالقی 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *